جمعه ی نور

انتظار یک کلمه ویا یک واژه و شاید یک جمله باشد،باری است سنگین بر دلهای بیدار که با آن نجوا گرفته و از
دور دستها و یا شاید در همین نزدیکی او را فریاد می کند.فریادی که از درون هر موجودی سرچشمه گرفته و با
آن همراه است و این فریاد،دل را آرام و زندگی را هدایت میکند.
او را نه در دور دستها در همین نزدیکی بایستی جستجو کرد،چرا که او خود فرمود:«من با شما و در کنار شما
هستم.»
جمعه ها را حس و حال خوشی است از برایمان،چرا که این انتظار به سر خواهد آمد و او را خواهیم دید و در
کنارش همان گونه که باید زیستن کرد زندگی خواهیم نمود.
جمعه ها را آهنگی است دلنشین که در آن نوایی است که هم ساز دل است و آدمی را صدا میزند که بخوان
ناجی و منجی خویش را که او نیز در انتظار آمدن به سر می برد.
_او را میخوانم از خداوند،همچنان که رسولان و امامان پیش از این خواندند.
_او را میخوانم از خداوند همچنان مرغی که در آرزوی آزادی از قفس تنگ روزگاران تلخ تنهایی فریاد می کند.
_او را میخوانم از خداوند همچنان رودی که شتابان به سوی اقیانوس آرام و سرچشمه ی امید در جریان است.
_او را میخوانم از خداوند همچنان شبی که در انتظار روز بیقراری می کند.
_او را میخوانم از خداوند همچنان تشنه ای که در جستجوی آب در کویر تنهایی خود به این سوی و آن سوی
پرسه می زند.
_او را میخوانم از خداوند همچنان منتظری که چشمانش به راه خشکیده است.
_و او را میخوانم از خداوند.......
اللّهم عجل لولیّک الفرج