با اجازه از محضر استاد نظری:


اي رفته كم‌كم از دل و جان، ناگهان بيا

مثل خدا به ياد ستمديدگان بيا



قصد من از حيات، تماشاي چشم توست
اي جان فداي چشم تو؛ با قصد جان بيا



چشم حسود كور، سخن با كسي مگو
از من نشان بپرس ولي‌ بي‌نشان بيا



ايمان خلق و صبر مرا امتحان مكن
بي‌ آنكه دلبري كني از اين و آن بيا


قلب مرا هنوز به يغما نبرده‌اي

اي راهزن دوباره به اين كاروان بيا

«استاد فاضل نظری»

چتر اهل نجات



اولین امام مؤمنین و خلیفه الله بعد از رسول الله خاتم النبیین(ص)برادر،پسر عمو،وزیر و داماد او سیدالوصیین
امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(علیه السلام)در روز جمعه 13 رجب در بیت الله الحرام،داخل خانه کعبه معظمه
به دنیا آمد که قبل از او و بعد از او مولودی در آنجا نیامده و نخواهد آمد.اسم شریفش علی است.صاحب کتاب
الانوار می گوید:علی بن ابیطالب(علیه السلام)در کتاب خدا 300 اسم دارد.مشهورترین القاب آن حضرت امیر المؤمنین است و ابن شهر آشوب بیش از 850 لقب برای آن حضرت ذکر نمود است.مشهورترین کنیه آن حضرت
ابوالحسن است.
ایشان در کتابهای مختلف آسمانی به زبانهای گوناگونی دارای القاب و اسامی دیگری نیز میباشند.
آن حضرت نزد اهل آسمان معروف به شمساطیل است.در زمین جمحائیل،در لوح قنسوم،در قلم منصوم،در عرض معین،نزد رضوان امین است،نزد حورالعین اصل است،در صحف ابراهیم حزبیل است در عبرانیه بلقیاطیس،در سریانیه شروحیل،در تورات ایلیا،در زبور اریا،در انجیل بریا،در صحف حجر عین و در قرآن علی است



ای اذان محض ای تکبیر ناب   
ای علی ای مرزبان آفتاب

ای خدای خطبه،ای کوه کلام
ای طنین واژه،ای سیل پیام

ای به گردت عارفان در هلهله
وی به شوقت صوفیان در سلسله

ای سوار سهمگین سوره ها
وی اثیری غرش اسطوره ها

جز تو پیغمبر تبسم با که کرد
آفتاب آخر تکلم با که کرد                                                     

ای امام آب،ای مولای موج
ای به گرد قله ها لولای اوج

ای تو در شرق اشارتهای من
وی تو در عمق عبارتهای من

ای بهار وحی در باغ رسول
ای نزول روح بر جسم بتول

چون ندیدند از تو خلق کور و کر
رد ردّالشمس در شقّ القمر

جز تو ای ثقل زمین،ای بوتراب
با که بود آخر سلام آفتاب

ای روان پهلوانی در بدن
پهلوان روح در میدان تن

مرد مردم،مرد میدان،مرد گرد
مرد عرفان،مرد دانش،مرد درد

ای حصار عرش بر فرش حصیر
وی غبار وحی بر خاک غدیر

ای بت بالاتر از تأویل من
لرزه افتد از تو بر تمثیل من

اندکی تاریک شو در نور خویش
تا ببینم در تو ذوب طور خویش

کور شد اندیشه ام دستم بگیر
عاجزم من از مراعات النظیر

عفو فرما استعارات مرا
سهو دان خبط عبارات مرا

یا علی غلیان روحم پاک نیست
جسم من در مرتع ادراک نیست

در درون من منیّت مانده است
شعر من در جاهلیت مانده است

یا علی من مرد آهن نیستم
شاعر شمشیر و جوشن نیستم

خلط صورت مانده در آیینه ام
سرفه ی حیرت ندارد سینه ام

یا علی از من مجو لحن شرار
من نمی دانم زبان ذوالفقار

من اسیر ی خفته در بند تؤام
من یتیم کوی لبخند تؤام

با اسیر خود سرافرازی مکن
با یتیمان دلم بازی مکن

شبنمی در من بنه تفسیر ناب
خطبه ای بر من بخوان در وصف آب

با من از گلزار لولاها بگو
با من از افلاک بالاها بگو

یا علی.
«استاد احمد عزیزی»

منتظران جمکرانی!در این ایام نورانی آنگاه که دست نیاز به سوی خدا بلند نمودید برای ظهور امام زمان(ارواحناله الفداء)و شفای بیماران علی الخصوص «استاد احمد عزیزی»دعا کنید امید که به لطف حق دعایتان اجابت شود.


ولادت مولود کعبه و روز پدر برتمام شیعیان مبارک باد

ابرهای اجابت

وقتی گره هایی در زندگی ام به وجود می آید که قادر به باز کردن آنها نیستم راهی خانه ی دوست می شوم

وسر بر سجده العفو گویان زاری می کنم و با تمام ناتوانی ام به او که قادر مطلق است التماس می کنم تا گره

از کارم بگشاید و چه زیبا و بی منت دست نوازش بر سرم می کشد و اشکم را پاک می کند و مرا با معنی

استجب لکم آشنا می سازد.

خدایا تو را سپاس که هر وقت می خوانمت بدون اینکه آلوده بودنم را به رویم آوری با تمام مهربانی ات بنده ات را

لبیک می گویی.

خدایا تو را سپاس که باز هم توفیق زنده بودن در ایام مبارک رجب را نصیبم کردی و هزاران سپاس به خاطر

شبی که برایم اختصاصی قرار دادی به نام «شب آرزوها»

خدای من!اینک این منم بنده ی تو که خود را به سوی تو می کشم بیزارم از آنچه بوده ام و آنچه کرده ام آنقدر

که شرم وآزرم و حیا اجازه نگریستن به رخسارت و رو در رو شدن با تو را به من نمی دهد و بخششت را می

طلبم که عفو و بخشش صفت زیبای کرامت توست.

با کدام روی به دیدار تو بشتابم؟و با کدام کوله بار به بارگاه تو بیایم؟آقای من!با گوشهایم؟با چشمهایم؟با

زبانم؟با دستهایم؟با پاهایم؟مگر نه اینکه همه ی اینها نعمت های توست در نزد من؟و مگر نه اینکه من با همه

ی اینها مرتکب گناه شده ام.

در این شب کوله بار پر از گناه چندین ساله ام را برایت آورده ام!و تو چه خوب خدایی هستی که با نگاه پر

مهرت می گویی:بنده ام خسته می شوی کوله بار سنگین گناهانت را به من بده و نه فرشتگانم که خود از

دوشت بر می دارم و به کوله باری از خوبی ها و لذت های جاودانه مهمانت می کنم.خدایا تو از عقوبت گناهانم

اجتناب می ورزی انگار تو شرمسار منی!!!

خدای من!تو اگر می خواستی خوارم کنی دست به هدایتم نمی زدی.تو اگر رسوایی مرا می خواستی اینقدر با

من مدارا نمی کردی معبودم!اگر در مقایسه با طاعتی که باید بشوی عمل من ناچیز است_که هست_امیدم به

تو بسیار است و تو برترین آرزوی منی.

بنده ام:

شب آرزوها فقط برای تو.برای تمام آنچه که دلت می خواهد.بخواه از من حتی اگر تمام دنیا باشد.هر چیزی که

دلت می خواهد بگو،دانه به دانه،بنده ام همه را هدیه ات می دهم فقط یک هدیه به من بده،سر بلند کن و

اشک های آسمانی ات را که طعم پشیمانی از گناه می دهد را هدیه کن،آنها را می خواهم  تا با افتخار به

ملائکم نشان دهم و بگویم این بنده ی پشیمان من است که به دامن من پناه آورده است و همه چیزش را از

من می خواهد و کیست غیر از من به او مهربانتر و دلسوزتر و من هم لبیک میگویم.

خدایا! با تمام شرمندگی ام رو به سویت آورده ام (نصبت وجهی)گناهانم را ببخش(رب اغفرلی الذنوب)

خدایا!از گناهان من در گذر و پدر و مادرم را غریق رحمت خویش ساز وبا آنان به مهر و ملاطفت رفتار کن آنچنان

که آنان در دامن لطف خویش مرا پروردند و خوبی هایشان را پاداش ده و از بدی هایشان در گذر.

آرزوهایم را که به درگاه خدا می برم و بیان می کنم امام مهربانی ها را در دلم می جویم که چه غریبانه در

شب آرزوها سر به سجده برای برآورده شدن آرزوهایم دعا می کند و برای نجات شیعه ذکر فرج گرفته است.

وای بر من! امامم برای اجابت آرزوهایم دعا می کند در حالیکه من از او غافلم.

شاید خداوند این شب را نه شب آرزو،بلکه شب آرزوها قرار داد تا لابه لای

آرزوهایمان یک بار فقط یک بار بگوییم:

«اللهم عجل لولیّک الفرج.»



اصل انتظار

با اینکه روضه خوانم و میخوانم از «شما»

فهمیده ام که هیچ نمی دانم از «شما»


یا ایها العزیز! ذلیل معاصی ام 

باید زشرم چهره بپوشانم از «شما»


می ترسم از رسیدن جمعه ای که من

قبل از سلام روی بگردانم از «شما»


رویی نمانده‌است به چشمت نظر کنم؛

پس بی‌دلیل نیست، گریزانم از «شما»


"من" اصل "انتظار" تو را برده‌ام ز یاد؛

با انتظارهای فراوانم از «شما»


"من" نان، به نرخ نام "تو" خوردم حلال کن!

محض رضای ذائقه می‌خوانم از «شما»


سید حمیدرضا برقعی


جمعه ی نور


انتظار یک کلمه ویا یک واژه و شاید یک جمله باشد،باری است سنگین بر دلهای بیدار که با آن نجوا گرفته و از 

دور دستها و یا شاید در همین نزدیکی او را فریاد می کند.فریادی که از درون هر موجودی سرچشمه گرفته و با

 آن همراه است و این فریاد،دل را آرام و زندگی را هدایت میکند.

او را نه در دور دستها در همین نزدیکی بایستی جستجو کرد،چرا که او خود فرمود:«من با شما و در کنار شما

 هستم.»

جمعه ها را حس و حال خوشی است از برایمان،چرا که این انتظار به سر خواهد آمد و او را خواهیم دید و در

کنارش همان گونه که باید زیستن کرد زندگی خواهیم نمود.

جمعه ها را آهنگی است دلنشین که در آن نوایی است که هم ساز دل است و آدمی را صدا میزند که بخوان

ناجی و منجی خویش را که او نیز در انتظار آمدن به سر می برد.

_او را میخوانم از خداوند،همچنان که رسولان و امامان پیش از این خواندند.

_او را میخوانم از خداوند همچنان مرغی که در آرزوی آزادی از قفس تنگ روزگاران تلخ تنهایی فریاد می کند.

_او را میخوانم از خداوند همچنان رودی که شتابان به سوی اقیانوس آرام و سرچشمه ی امید در جریان است.

_او را میخوانم از خداوند همچنان شبی که در انتظار روز بیقراری می کند.

_او را میخوانم از خداوند همچنان تشنه ای که در جستجوی آب در کویر تنهایی خود به این سوی و آن سوی

پرسه می زند.

_او را میخوانم از خداوند همچنان منتظری که چشمانش به راه خشکیده است.

_و او را میخوانم از خداوند.......

                                       اللّهم عجل لولیّک الفرج

یک قطره تا دریا



یکی از پیامبران صالح خداوند حضرت خضر نبی (ع) است که بنابر تقدیر الهی از آب حیات(اولین چشمه ای که روی زمین جوشید)آشامید و به برکت آن عمری طولانی پیدا کرده و هم اکنون نیز زنده می باشند.

شناخت افراد از این پیامبر معمولا شناخت عمیقی نیست من نیز معرفتم بسیار ناچیز است،شاید در حد همین چند سطر که تقدیم شما میکنم:

معمولا شخصیت حضرت خضر(ع)در بین عموم مردم ناشناس است و آن دسته ای هم که اجمالا ایشان را

می شناسند فقط به عنوان یک پیامبر زنده و یا حداکثر فردی که به افراد گمشده و سرگردان در مکان های

دورافتاده و خلوت و بین راه ها که فریادرس وراهنمایی را طلب کرده اند کمک می کند.

حضرت خضر(ع)نه فقط راهنمای انسانهای معمولی بلکه پیامبرانی چون موسی(ع)نیز بوده اند اما این نبی الهی که دارای جایگاه با عظمت و صاحب کمالات بالایی هستند به افتخارات بزرگی دست یافته است و آن این است که این سعادت را داشته اند تا در زمان حیات خاندان عصمت و طهارت به خدمت آن بزرگوران رسیده و از محضر آن عزیزان که خزّان علم و معدن رحمت پروردگار هستند استفاده های فراوانی ببرند و بر علم ناچیز خود در مقابل آن دریای عظیم الهی،اضافه نمایند.

اما! آیا خداوند به حضرت خضر(ع)عمری طولانی عنایت کرده است که فقط راهنما و دستگیر افراد باشد؟؟؟
خیر اینگونه نیست.خداوند ایشان را برای مأموریتی ویژه خلق نموده است.مأموریتی که یک لحظه ی آنرا هرکدام از انبیاء و اولیاء اگر می داشتند باعث افتخار و مباهات آنان در عالم خلقت می شد.

امام صادق(ع)این مأموریت را اینگونه بیان می فرمایند:« واما بنده صالح،خضر(ع)را خداوند عمری طولانی عنایت فرمود نه به خاطر نبوتی که برایش تقدیر کرده باشد یاکتابی بر او نازل فرماید ونه آئینی که شرایع دیگر را نسخ نماید و نه برای امامتی که بندگان خود را به اقتدای به او ملزم سازد ونه اطاعتی که بر او فرض می فرماید،بلکه چون در علم خداوند تبارک و تعالی گذشته بود که عمر قائم در دوران غیبت،طولانی خواهد شد تا آنجا که بندگان او باور نکنند و آن عمر طولانی را انکار نمایند،خداوند عمر بنده ی صالح(خضر) را بدون سبب طولانی ساخت به خاطر استدلال به وسیله آن بر عمر قائم تا اینکه دلیل و برهان معاندین را قطع نماید که می گویندبرای مردم از سوی خدا حجتی نیست»

آری با معرفی شخصیت حضرت خضر(ع)که سینه اش مخزن اسرار و علوم الهی است و روحش متصل به معارف وحقایق پروردگار،مأمور به باطن است و استاد پیامبر اولوالعزم و بزرگی همچون حضرت موسی،خواستم فقط یک مطلب بگویم و آن این است که:
«ایشان ملازم،خدمتگذار و مونس تنهایی امام زمان ما هستند.»

بعیدبه نظر میرسد حضرت ولی عصر(ارواحنا فداء) که خود محور عالم خلقت هستند وهمیشه با ذات اقدس پروردگار مأنوسند،نیازبه مونسی همانند حضرت خضر داشته باشند.شاید همانگونه که وجود حضرت خضر و عمرطولانی ایشان دلیلی است بر وجود امام عصر(ارواحنا فداء)،مونس تنهایی بودنش نیز دلیلی است بر غربت و مظلومیت امام زمان.



خداوند خضر را مونسی برای مهدی فاطمه قرار داد تا این پیامبر هزاران ساله جور غفلت ما را بکشد.منتظران جمکرانی،خضر نبی (ع)فقط با نوشیدن جرعه ای از یک چشمه به دریایی از نور متصل شد.



من از دو روزه ی عمر آمدم به جان ای خضر

چه می کنی تو که این عمر جاودان داری

شنا به بحر تفکر نموده فهمیدم

بلی مصاحبت صاحب الزّمان داری







پای دیوار ندبه


در دل کشدم آتش هجر تو زبانه

                                      آخر کشدم از غمت این آه شبانه


خونم چکد از دیده به سودای تو تا کی

                                      تا چند روم در طلبت خانه به خانه


هر سو نگرم مهر دل آرای تو جویم

                                      هر جا گذرم می طلبم از تو نشانه

  

دل بر سر آن شد که به پای تو دهد جان

                                      گر دست دهد وصل تو ای درّ یگانه 


آیا رسد آن طالع فیروز که روزی

                                         روزی شودم دولت دیدار تو یا نه  


سخت است به هر جمع پریشان تو ای شه

                                         حاضر همه یارند تو غایب ز میانه  


برخیز و بساط ستم و جور،تو برچین 

                                        برهان همه یاران خود از جور زمانه


حیران به امید است که دیدار تو بیند

                                       روزی که زنی تکیه به او رنگ شبانه

پیغامی برای رهگذران این خیمه

منتظران جمکرانی ،سلام.

هر چه از غربت آقای مهربانی ها بنویسم کم است و حق مطلب هیچ،گونه ادا نمی شود.

چه آنکه من نیز با اعمال و رفتار ناپسندم بر این غربت فزونی بخشیده ام اما:

نیم خطی می نویسم از کتاب غربت یار جمکرانی مان.

گاهی در زندگیمان طوری رفتار می کنیم که انگار از امام زمان(علیه السّلام)،از آن کسی که اصلا وجود ما به 

طفیلی ایشان و به خاطر وجود ایشان خلق شده،طلبکار هستیم.

به هر حال یادمان نرود که علاوه بر اینکه امام زمان(علیه السّلام)چشم خداست و تمام زندگی ما را می بیند،

در هفته دو بار نامه ی اعمال ما خدمت ایشان عرضه می شود و عملکردهای ما را ملاحظه می فرمایند و بر 

اساس آنچه عمل کرده ایم با ما رفتار می کنند.

به این فرمایش امام زمان(علیه السّلام)که دو سال بعد از نامه ی اول به شیخ مفید می نویسند دقت بفرمایید

«اگر چنانچه شیعیان ما_که خداوند ایشان را در انجام طاعات خود موفق فرماید_در راه انجام و ایفای پیمانی که

بر دوش دارند،همدل و پایدار می شدند میمنت ملاقات ما از ایشان به تأخیر نمی افتاد و سعادت دیدار ما با

شناخت و معرفت کامل و صحیح به آنان زودتر دست می داد پس ما را از ایشان دور نمی کند

مگر آن کارهاو اعمال آنها که برای ما ناپسند و ناخوشایند است»

سیدبن طاووس،سحرگاه در سرداب مطهر شنید که حضرت ولی عصر(ارواحنا فداء)در مناجاتی عرض می کنند:

«خدایا!شیعیان ما شعاع انوار ما و از زیادی گل ما خلق شده اند»یعنی حیات روح و حقیقت زندگی ما،بستگی 

به معارف و حقایق اهل بیت(علیهم السّلام)دارد،بنابراین اگر خودمان و روحمان را ازاین دریای علوم الهی جدا 

کنیم کم کم روحمان بر اثر غفلت از حقایق و معارف و فاصله گرفتن از امام خشک می شودو می گندد لذا 

گرفتار ناراحتی ها می شویم و بوی بد غم و اندوه زندگی ما را فرا میگیرد و دچار یک زندگی خشک و بی روح

می شویم که هیچ طراوتی در آن نیست.

اگر هم بر اثر غفلت و اشتباهات خودمان غم و اندوه و فشار و سختی بر ما و زندگیمان وارد شد،چرا به جاهای

نا امن و خطرناکی که اصلا مورد رضایت خداوند و امام زمان (علیه السّلام)نیست پناه ببریم در صورتی که وجود 

مقدس امام رئوف حضرت علی بن موسی الرضا(علیه السّلام)می فرماید:«امام پناهگاه خدا (برای مردم) در

گرفتاریهای سخت است»

در اینکه امام(علیه السّلام)رئوف و مهربان است هیچ شک و شبهه ای وجود ندارد اما این نباید باعث شود که 

فقط در گرفتاریها و مشکلات به یاد امام بیفتیم و نذر و نیاز کنیم،این حالت با توجه به جایگاه و مقام امام توهین

بزرگی به ایشان است.

پیامی از یک تشرف:

پیرزن با صفایی که شاید مکرر درخواب و بیداری خدمت حضرت ولی عصر(ارواحنا فداء)رسیده بود شب جمعه ای

به مسجد جمکران می رود وصدها و بلکه هزاران نفر را می بیند که برای عبادت و توسل به آن حضرت جمع

شده اند وهمه نسبت به آن حضرت عرض ارادت می کنند.خودش میگفت:«من وقتی این جمعیت رادیدم به آن

حضرت عرض کردم:آقاخیلی خوشحالم که مردم زیاد به شماعلاقه پیداکرده اند وشب هاجمعیت زیادی به 

دور مسجد جمع میشوندو به شما اظهار علاقه می کنند»همان شب در عالم خواب یادر عالم معنا دیدکه

حضرت بقِیة الله به مسجد جمکران تشریف آورده اند و در میان مردم راه می روند ولی کسی به آن حضرت 

توجهی نمی کند،خدمت آن حضرت سلام عرض می کند و همان کلماتی که در بیداری گفته بود خدمت امام

زمان عرض میکند.آن حضرت آهی کشیدند و فرمودند:«همه ی اینها برای من به اینجا نیامده اند بیا با هم برویم

از آنها سوال کنیم که چرا به اینجا آمده اند»

وقتی حضرت از یک یک مردم سوال می فرمود:«شما چرا اینجا آمده اید؟»یکی شفای مریضش را می خواست،

دیگری خانه می خواست،یکی بدهکار بود و یکی از زنش مینالید و دیگری از شوهرش شکایت داشت و بالاخره

هر یک حاجتی داشتند که در واقع خودخواهی و حب نفس،آنها را وادار کرده بود که به آنجا بیایند.

حضرت فرمودند:«فلانی دیدی اینها برای من به اینجا نیامده اند» سپس در همان حال فردی در قسمتی از

مسجد نشسته بود که حضرت فرمودند:«بیا تا احوال او را هم بپرسیم»

آن شخص تا چشمش به آقا افتاد از جا پرید و به دست و پای آقا افتاد.آقا از او سوال کردند:«شما چرا اینجا

آمده اید؟»او چیزی نگفت و بر شدت گریه اش افزود.حضرت دوباره سوال کردند.او گفت:«آقا،من کی از شما

غیر وصل شما را خواسته ام؟من شما را می خواهم،بهشتم شمایید،دنیا و آخرتم شمایید،من یک لحظه

ملاقات شما را به ماسوی الله نمی دهم»

آقا رو به پیرزن کردند و فرمودند:«مثل این شخص که فقط برای من اینجا آمده باشد چند نفری بیشتر نیستند

که آنها هم به مقصد می رسند»


پس بیاییم امام زمان را به خاطر اینکه امام و حجت خدا بر ماهستنددوست

داشته باشیم،نه به خاطرخواسته های خودمان و از آنچه که برای آن امام

مهربان ناپسنداست دوری کنیم.

قنوت اشک

در این خلوت دوست داشتنی که زبان به اعتراف گشوده ام شما رهگذران مهربان را به همدردی با خود فرا

میخوانم باشد که در این راه همراهی ام کنید.

هر بار که قلبم از تیرگی های دنیا به درد می آید وبا خدای خود نجوا میکنم دم از غریبی میزنم از اینکه چقدر

تنها هستم و حال آنکه شاید به واقع اینگونه نباشد.چه کم لطف هستم نزد کریمی اینگونه گلایه می کنم و

از بی کسی می نالم چه آنکه او همه کس من است و مرا غیر از او نیازی نیست.وقتی میان قنوت اشک و 

ناله نوای تنهایی سر میدهم صدایم میکند:بنده ام تو غریب و تنها نیستی.و من سرافکنده و خجالت زده

سکوت می کنم چون اوست که حقیقت را می داند.آری غریب و تنها نیستم زیرا در زندگی ام حتی آن 

زمانی که خطامی کنم اطرافیان دلداری ام می دهند و گاهی پناهم می شوند تا با شنیدن گوشه ای

 از غم هایم مرحمی برقلبم باشند.اما غریب واقعی؟!

اینبار که صدا را واضح تر شنیدم دلم بی نهایت شکست: 

انا الغریب انا المهدی انا المظلوم

بیش از همه عزیز غایبی که همه ی جهانیان منتظر قیامش هستند مرا دلداری می دهد و معصومانه از درگاه 

خدا برایم طلب عفو می کند،پرده نشینی که وقتی بر کتاب گناهانم نظر می افکند اشک می ریزد و می گوید:

تو که از منتظرانم هستی و می دانی من حاضر و ناظر بر اعمالت هستم چرا قلبم را می شکنی؟

شاید دلیل اینکه جمعه ها دل گرفتگی ام بیش از هر زمان دیگری ست به خاطر نظری است که آقا بر پرونده ی

اعمال هفتگی ام افکنده و اشکش سرازیر شده.

از رفتارهای اشتباه و خطاهایم از تمام آنچه که مرا از تو دور کرده و تو را در غیبت متوقف ساخته بیزارم

دستم بگیر و در راه رسیدن به خدا و خودت استوارم ساز تا دستی بگیرم و جهانی استوار شود.