
صبر کن وقت خروج آیه هاست / طفل نرگس منتظر در سایه هاست
حکیمه خاتون می گوید:هرگاه خدمت امام عسکری(ع)می رسیدم برای او دعا می کردم که خداوند فرزندی به
اوعطا کند، تا آنکه غروب روز پنجشنبه چهاردم ماه شعـبان سال 255 هـ .ق نزد امـام عسکری(ع) رفتم و طبق
روال گذشته دعا کردم که خدابه تو فرزنـدی عطا کند.وقـتی شب فـرا رسید بـه کنـیزم گفتم جامه ام را بیاور تا
به منزل بازگردیم امـام عـسکری فـرمودنـد: عمه جـان امشـب نــزد ما بـمـان زیـرا در ایـن شب فـرزنــد مبارکی
متولد مـی شود که زمین مرده را حیات بخشیده و زنـده می کند.عـرض کردم: این فـرزنـد با برکـت از کدام
کدبانو متولدخواهدشد؟ فرمودند: از نرجـس و فقط از او متولد می شود.حکیـمه می گوید: من به نزدیـک نرجس
رفتم و به دقت به او نگـریستم ولی هیـچ اثـری از حمـل و داشتـن فـرزند دراو مشاهده نکردم نزد امام
رفتم و مـاجرا را به اطّلاع امـام رساندم.امام لبخندی زدند و فـرمـودند: عـمـه جان! هنـگام سـپیده دمِ صبح اثر
بارداری او ظاهر می شود زیرا نرجس مانند مادرموسی است که نشانی از فرزند داشتن در او دیده نمی شدو
تا هنگام تولد موسی هیچ کس از ولادتش خبر نداشت.فـرعون ستمگر که می دانست اگر حـضـرت مـوسـی
مـتـولد شود با او مبارزه می کند و تــخـت و تاجـش را نابود می سازد با تــمام نــیــرو می کوشـید تـا از ولادت
موسی(ع) جلوگیری کند لذا دستور داد تا زنان را از مردان جدا کنند.اما وقتی خدا بخواهد موسی به دنیا بیاید
تلاش صدها فرعون هم بی نتیجه خـواهد بود قـبل از تولد حضرت موسی(ع)کـسی بـاور نمی کرد که مـادر
باردار است.نرجـس نیز همـچون مـادر موسی تا آخـرین لـحـظات ولادت امام زمان (ع) نشانی ازبارداری در خود
نداشت زیرا آینده نرجس بسیار حساس و پراهمیت بود.جاسوس ها همه جا را کنترل می کردند و کار آگاهان
حکومت هر حرکت مشکوکی رازیر نظر داشته و به شدت مراقب بودند که اگر فرزندی ازامام یازدهم متولد شود
نابودش کنند.حکیمه می گوید:شب از نیمه گذشـته بـود هنـوز نـشانه ای از فرزنـد داشتن در نرجس دیده نمی
شد.من زودتر از شب های قبل به نماز شب مشغول شدم .نرجس خاتون نیز ازخواب پریده و از اطاق بیرون رفت
وضوگرفت ومشغول نماز شد او آخرین رکعت نمازش را می خواند که من از اطاق بیرون رفتم و به آسمان نگـاه
کـردم دیـدم که طـلـوع فـجـر است اما هــنــوز اثــری از فرزنــد نـیست.هـمـین که در دلـم نـسبت به وعدۀ امام
عسکری(ع)تردید پیدا شد ناگهان امام صدازد :عمه جان شک نداشته باش آن چه گفته ام آشکار می شود و
به خواسـت خدا خواهـی دید.در حالـی که من از این تـردید شـرمنـده بود به طـرف اطاق برگشتم.دیدم نرجـس
خاتون نمازش را تمام کرده و با حالتی غیرعادی و شتابزده بیرون می آید.به اوگفـتم پـدر و مـادرم به فـدایت.آیا
چیزی احساس میکنی؟گفت:بله عمه جان.چیزی راشدیدا درخود یافتم.گفتم که به خواسـت خدا جـای نگـرانی
نیست سپس او را به درون اطاق بردم هنگام طلوع فجر صادق درد زایمان نرجس شروع شد.از دورن خانه امام
عسکری صدا زد عمه جان سورۀ قدر را بر او بخوان .حکیمه می گوید:مشـغول خـواندن سورۀ قدر شدم در ایـن
هنگام طفل داخل رحم نرجس نیز همان گونه که من می خواندم می خواند.درحال تعجب بودم که امام باصدای
بلند فرمود:عمه از امر خدا تعجب مکن که خداوند زبان ما را درکودکی به حکمت بازکرده و در بزرگی حجت خود
در زمین قرار می دهد.هنوز کلام امام تمام نشده بود که نرجس خاتون از نظرم ناپدید شده و گویا بین مـن و او
پــرده ای کـــشــیده شـد که دیگـــر او را نـــدیــــدم وحـــشـــت زده و نــگــران فریــادکـنـان به طرف اطاق امام
عسکری(ع)دویدم.دراین لحظه امام فرمود:عمه برگرد که او را درجای خود خواهی دید.با تعجب برگشــتم وقتی
وارد اطاق شدم دیدم نوری از نرجس می درخشد که چشم ها راخیره می کند.سپس دیدم نوزاد طیب وطاهر
ناف بریده وختنه کرده درحالی که در بازوی راستش نوشته شده است:
««جاءَ الحَقُّ وَ زَهَقَ الباطل اِنّ الباطِلَ کان زَهُوقاَُ»»
مواضع سجده را به زمین گذاشته انگشتان سبابه را به طرف آسمان بالا گرفته و می گوید:
««اَشهَدُاَن لا اِلهَ الاَّ اللهُ وَحدَهُ لا شَریکَ لَهُ و اَنَّ جَدّی رَسُولُ الله(ص)و اَنَّ اَبی اَمیرُالمُومِنینَ»
شهادت می دهم که معبودی جز خدای یگانه نیست او بی همتاست و شریکی نداد.جدم محمد (ص)فرستاده
خداو پدرم علی امیرمومنان است.
سپس نام یکایک ائمه را برشمرد تا به نام مبارک خود رسید آن گاه به درگاه الهی عرضه داشت.
««اَللهُمَّ اَنجِزلی وَعدی وَ اَتمِم لی اَمری وثَبِّت وَطاَتی وَاملِاالارضَ عَدلاََ وقِسطاََ»»
پــروردگارا آن چــه را به من وعده دادی بر آورده ساز و کـارم را به اتـمام رسان.مـخــالفانم رانابـود ومغلوب کرده
مرابردشمنانم پیروز فرما و زمین را به وسیلۀ من سرشار ازانصاف وعدالت گردان.
همچنان غرق تماشای مناجات دلنشین و کلمات معجزه آسای این نوزاد بودم که ناگهان صدای امام عسکری
بلند شد که عمه جان آن فرزند را در آغوش بگیر و به نزد من آر.من جلو رفتم آن نوزاد رابغل کرده به طرف امام
عسکری بردم.وقتی بچه درمقابل پدر قرارگرفت هنوز روی دست من بود که بر پدرش سلام کرد.آن گاه حضرت
فرزندش را از من گرفت و زیانـش را دردهـان آن طفل نهاد و کودک از زبــان علـم و عصـمتِ آن حضـرت دانــش و
معرفت واسرار امامت نوشید.بعد به من فرمود:این کودک را بگیر و به مـادرش بسپار تا او را شیر دهد بــار دیــگر
فرزندم را نزد من بیاور.من نوزاد را به مادرش برگرداندم و پس از نوشیدن شیر دو مرتبه نزد حضرت آوردم.حضرت
این بار نیز زبان به کام فرزندش فرو برد .سپس فرمود:ای فرزند!بخوان!طفل شروع به خواندن کرد از صحف آدم
و زبور داود و تورات و انجیل را به زبان عبرانی و سریانی خواند.سپس این آیه را تلاوت کرد:
««وَ نُریدُ اَن نَمُنُّ عَلَی الُّذینَ ستُضعِفُوا فِی الاَرضِ وَنَجعَلَهُم اَئِمَّهََ وَنَجعَلَهُمُ الوارِثِینَ وَنُمَکَّنَ لَهُم
فِی الاَرضِ ونُرِیَ فِرعَونَ...»»
آن گاه برپیامبر اکرم (ص) و امیرالمونین (ع)و همه ائمه تا پدرش درود فرستاد.
قال الا مام المهدي ، صاحب العصر و الزّمان سلام اللّه عليه و عجّل اللّه
تعالى فرجه الشّريف :
اءكْثِرُواالدُّعاءَ بِتَعْجيلِ الْفَرَجِ، فَإنَّ ذلِكَ فَرَجَكُمْ.
فرمود: براى تعجيل ظهور من - در هر موقعيّت مناسبى - بسيار دعا
كنيد كه در آن فرج و حلّ مشكلات شما خواهد بود.
بحارالا نوار: ج 53، ص 181، س 23، ضمن ح 10
بر منتظران این خبر خوش برسانید / کامشب شب قدر است همه قدر بدانید
با نور نوشتند به پیشانی خورشید / ماهی که جهان منتظـرش بود درخشید . . .
عید شعبان مبارک
