..............غدیر فقط همین نبود...
غدیر بود …
فقط همین نبود که میان بیابان بایستد ...
فقط همین نبود که منبری از جهاز شتران بسازدند ...
فقط گفتن جمله ی کوتاه « علی مولاست » نبود ...
غدیر بود ، رفتیم پیشانی اباذر را ببوسیم و بگوییم :« برادر !عیدت مبارک» پیشانیش از آفتاب ربذه سوخته بود !!
به « ابن سکیت» گفتیم « علی» ،هیچ نگفت ، نگاهمان کرد و گریست.زبانش را بریده بودند !!
خواستیم
دستهای میثم را بگیریم و بگوییم :« سپاس خدا را که ما را از متمسکین به
ولایت امیرالمومنین قرار داد» دست هایش را قطع کرده بودند !!
گفتیم
:« یک سیدی بیابیم و عیدی بگیریم» سیدی ! کسی از بنی هاشم! جسدهاشان درز
لای دیوارها شده بود وچاه ها از حضور پیکرهای بی سرشان پر بود!زندانی دخمه
های تاریک بودند و غل های گران بر پا،در کنج زندانها نماز می خواندند.
::::::
فقط
همین نبود که میان بیابان بایستد، رفتگان را بخواند که بر گردند و صبر کند
تا متندگان برسند . فقط همین نبود که منبری از جهاز شتران بسازد و بالا
رود ، صدایش کند و دستش را بالا بگیرد ، فقط گفتن جمله ی کوتاه « علی
مولاست » نبود.کار اصلا اینقدرها ساده نبود. مصافحه با همه ی رنجهایی بود
که برای ایستادن پشت سر واژه ای سه حرفی که در حق ، سخت گیر بود. این روزها
ولی همه چیز آسان شده است. این روزها « علی مولاست » تکیه کلامی معمولی و
راحت است.
اگر
راحت می شود به همه ی تیرک های توی بزگراه تراکت سال امیر المومنین زد و
روی تابلوهای تبلیغاتی با انواع خطها نوشت « علی » ! ، خیلی راحت و زیاد
پشت سر هم میشود این کلمه را تکرار کرد و تکرار ، حتما جایی از راه را
اشتباه آمده ایم . شاید فقط با اسم یا خطی بیجان مصافحه کرده ایم وگرنه با
او !؟... کار حتما سخت بود ، صبوری بی پایان بر حق ، تاب آوردن عتابهایش
حتما سخت بود.
::::::
آن
« مرد ناشناس » که دیروز کوزه ی آب زنی را آورد، صورتش را روی آتش تنور
گرفته « بچش ! این عذاب کسی است که از حال بیوه زنان و یتیمان غافل شده ».
آن « مرد ناشناس » سر بر دیوار نیمه خرابی در دل شب دارد می گرید : « آه از
این ره توشه ی کم ، آه از راه دراز» و ما بی آنکه بشناسیمش ، همین
نزدیکیها جایی نشسته ایم و تمرین میکنیم که با نامش شعر بگوییم ، خط بنویسم
، آواز بخوانیم و حتی دم بگیریم و از خود بی خود شویم .
عجیب است ! مرد هنوز هم « مرد ناشناس » است.
برداشت شده از وبلاگ: http://doaaaks.mihanblog.com